محمدرضا شاه پهلوی (زاده ۴ آبان ۱۲۹۸ در تهران - درگذشت ۵ مرداد ۱۳۵۹ در قاهره) دومین پادشاه دودمان پهلوی و آخرین پادشاه ایران بود که از ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ بر ایران حکومت کرد. محمدرضاشاه اولین بار در پی اشغال ایران در جنگ جهانی دوم و دومین بار با کودتای ۲۸ مرداد به قدرت رسید و با انقلاب ۱۳۵۷ از حکومت برکنار شد.
او حاصل ازدواج رضاشاه و تاجالملوک آیرملو بود. در حالی که ۶ سال داشت، پدرش پادشاه شد و او به ولیعهدی ایران رسید. تحصیلات مقدماتی را در تهران و تحصیلات متوسطه را در سوئیس به اتمام رساند و در بازگشت به ایران با درجه ستوان دوم از دانشکده افسری فارغالتحصیل شد. در جنگ جهانی دوم و همزمان با اشغال ایران در ۲۲ سالگی به پادشاهی رسید و از ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ تا انقلاب ایران در سال ۵۷ بر ایران پادشاهی کرد. در آغاز قدرت کمی داشت، ولی با پایان اشغال ایران و خروج نیروهای خارجی از کشور، با پشتیبانی امریکا و با سیاست نخست وزیر وقت، قوام السلطنه به حکومت خودمختار در آذربایجان و کردستان خاتمه داد. همچنین زمینهایی که پدرش از مالکان آنها گرفته بود را به صاحبان پیشینشان بازگرداند.
مدتی پس از نجات از یک ترور نافرجام، با تشکیل مجلس سنا بر قدرت و اقتدار خود افزود. در دوران پادشاهی او، صنعت نفت ایران به رهبری محمد مصدق ملی شد. در سال ۱۳۳۲ سازمان اطلاعات و امنیت خارجی بریتانیا و سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، کودتایی برای برکناری مصدق بهراه انداختند. با شکستخوردن کودتای ۲۵ مرداد، محمدرضا شاه ایران را ترک کرد و به ایتالیا رفت، ولی با موفقیت کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مصدق برکنار شد و شاه باریدیگر به قدرت رسید.
شاه به توسعه اقتصادی و افرایش قدرت نظامی کشور علاقه داشت و بخش زیادی از درآمد نفتی کشور را صرف ارتش ایران مینمود. او تحت عنوان انقلاب سفید و با هدف رسمی قرار گرفتن ایران در بین مدرنترین کشورهای جهان تا پایان سدهٔ بیستم مجموعهای از اصلاحات اقتصادی-اجتماعی مانند اصلاحات ارضی را آغاز نمود. در دهه چهل و اوایل دهه پنجاه هجری شمسی، ایران رشد اقتصادی سریعی را شاهد بود. محمدرضا شاه نظام تکحزبی را در کشور حاکم کرد و عملاً در شانزده سال پایان پادشاهی تقریباً هیچیک از تصمیمات کلیدی کشوری بدون نظر مساعد او گرفته نمیشد. سرانجام او در تاریخ ۲۶ دی ۱۳۵۷ و در پی اعتراضهای گسترشیافته مخالفان به رهبری روحالله خمینی، ایران را برای همیشه ترک کرد. وی در طول زندگی خود سه بار ازدواج کرد و صاحب پنج فرزند شد.
وی در طول زندگی، چهار کتاب دربارهٔ زندگی خود و ایران نوشت که آخرین آنها اندکی پیش از مرگ وی به پایان رسید. او سرانجام در تاریخ ۵ مرداد ۱۳۵۹ در سن ۶۱ سالگی و در اثر سرطان غدد لنفاوی، در مصر درگذشت و در یکی از مهمترین مساجد قاهره به نام مسجد رفاعی به خاک سپرده شد.
انقلاب ۱۳۵۷ و ترک ایران
تیتر اصلی روزنامه اطلاعات با سرخط
شاه رفت
نوشتار اصلی: انقلاب ۱۳۵۷ ایران
شروع سقوط شاه
محمدرضا پهلوی و جیمی کارتر در ضیافت شام در کاخ نیاوران ۱۰ دی ۱۳۵۷ خورشیدی مصادف با ۳۱ دسامبر ۱۹۷۸ میلادی (۱۶ روز پیش از خروج از ایران)
سقوط قیمت نفت در میانه سال ۱۹۷۵ باعث سقوط اقتصادی، تورم فزاینده در سالهای ۱۹۷۵ تا ۷۷ شد و نارضایتی عمومی را باعث شد. فرار سرمایهها از ایران آغاز شد. همزمان، سه قشری مهمی که انقلاب مشروطه را باعث شدهبودند -روشنفکران، بازاریان و علما- به طور فزایندهای با نظام بیگانه میشدند.۱۲۰
زنجیرهای از اقدامات نسنجیده شاه از سال ۱۳۵۴ علیه علما باعث شد تا آنها، نیروهای انقلابی برای سرنگونی شاه را به حرکت در بیاورند. از جمله این اقدامات، موارد زیر را میتوان برشمرد: تخریب بازار قدیمی اطراف مشهد، اعلام تقویم شاهنشاهی بجای تقویم هجری، موافقت با طرحهای کاهش بودجه جمشید آموزگار برای لغو یارانه که نخستوزیر قبلی هویدا از سال ۱۹۶۵/ ۱۳۴۴ به روحانیان میپرداخت (یارانهای که بهخاطر جبران کاهش درآمدهای حاصل از وقف، حاصل از اجرای فاز دوم اصلاحات ارضی به روحانیون پرداخت میشد)، آخرین از این سری اقدامات، انتشار مقاله توهینآمیزی با عنوان ایران و استعمار سرخ و سیاه در روزنامه نیمهرسمی اطلاعات به تاریخ هفت ژانویه ۱۹۷۸ (۱۷ دی ۱۳۵۶) علیه خمینی بود. مقالهای که گفته میشود توسط وزارت اطلاعات تهیه شدهبود. تظاهرات خشونتآمیز طلاب قم سرکوب شد و تلفات جانی به همراه داشت. از این زمان نهضت انقلابی-اسلامی خمینی آغاز شد و زنجیرهای از اعتراضات در دورههای چهل روزه (به تقلید از سنت عزاداری در شیعه) شکل گرفت.۱۲۱ خمینی در یک مصاحبه در ۹ می سال ۱۹۷۸ (۱۹ اردیبهشت ۱۳۵۷) با روزنامه لوموند، سرنگونی و برچینی رژیم پهلوی و قانون اساسی ایران را خواستار شد. اکنون خمینی مطمئن از پیروزی، به طور پیوسته عبارت «زمانی که ما به قدرت رسیدیم» را تکرار میکرد.۱۲۲
انقلاب ۱۳۵۷
دلایل متعدد و متفاوتی برای شکست شاه در برابر انقلاب ایران ارائه شدهاست. سعید امیرارجمند نارضایتی و به وجود آمدن تمایلات ضدخارجی بهخاطر وابستگی رژیم شاه به آمریکا و حضور وسیع نیروهای آمریکایی و اروپایی در ساختار اقتصاد و ارتش را از محرکهای اعتراضات میداند. همچنین او به وجود آمدن یک ساختار متمرکز سلطنتی در ایران را عاملی میداند که تمام نارضایتیها را بسوی یک شخص هدایت نمود. نبود پلورالیسم که در عصر مدرن نظام سلطنتی را شکنندهترین ساختار در میان ساختارهای موجود میکند نیز از دیگر عوامل این اتفاق است.۱۲۳ ولی نقش خود شاه نیز در این میان مهم بود.۱۲۴
شاه در دو سال آخر سلطنتش، اشتباهترین تصمیمات دوره حکومت خود را گرفت. زمانی که باید خود را قدرتمند نشان میداد از خود ضعف نشان داد و زمانی تظاهر به قدرت میکرد که نشانهای از قدرت در او وجود نداشت. دلیل این اشتباهات تصمیم گیری مجموعهای از عوامل شخصی و سیاسی بود. عواملی که ریشه در شخصیت متزلزل شاه در آن زمان خاص داشت.۱۲۵ او هر روز کمتر و کمتر خود را درگیر امور روزانه کشور میکرد.۱۲۶ به گفته ماروین زونیس، زمانی که انقلاب آغاز شد شاه همه عوامل خارجی که برای سالها سرچشمههای حمایت روانی از شخصیت او را تشکیل میدادند، از دست داده بود.۱۲۷
در بین دهه چهل و پنجاه شمسی، اقتصاد ایران به سرعت رشد نمود و این باعث افزایش خودبزرگبینی شاه شده بود. گزارشی از سازمان سیا عنوان میکند که شاه خود را «دارای یک مأموریت الهی» برای اداره کشورش میداند. به دنبال این پیشرفت شاه سیاستهای سختی علیه نیروهای چپگرا و میانهرو پیش گرفت. او معتقد بود که روحانیت (به غیر از طرفداران خمینی) متحدان مورد اعتماد او در جنگ علیه کمونیسم و ملیگرایی سکولار در ایران است. این سیاست به روحانیت ایران فرصت داد تا شبکهای انحصاری در میان مردم به وجود بیاورند.۱۲۸ او در سال ۱۳۵۳ با تشکیل دادن حزب رستاخیز نظام تکحزبی را در ایران اعلام نمود. ایدهای که به سرعت به موضوعی برای مخالفت و تمسخر تبدیل شد. حتی امیرعباس هویدا، اولین دبیر کل حزب رستاخیز نیز (در محافل خصوصی) این ایده شاه را به تمسخر میگرفت.۱۲۹ شاه گمان میکرد (مانند آنچه در روزنامههای حکومتی نوشته میشد)، مردم اگر هم او را به عنوان رهبر کشور عاشقانه دوست ندارند، حداقل وی را تحسین میکنند. در طول ماههای آخر، شاه با دیدن تظاهرات میلیونی مردم علیه خود، این عامل روانی را از دست داد.۱۳۰
در یازدهم اردیبهشت ۱۳۵۴ پزشک شاه تشخیص داد که شاه مبتلا به سرطان غدد لنفاوییادداشت ۶ شدهاست. هر چند شاه این موضوع را برای ۳ سال حتی از فرح نیز پنهان کردهبود.۱۳۱ شاه که همواره و از کودکی گمان داشت به نوعی تحت حمایت خداوند و امامان شیعه است، زمانی که فهمید دچار بیماری سرطان شدهاست، اعتمادبهنفس ناشی از این سرچشمه روانی را نیز از دست داد.۱۳۲
شاه به درخواستهای آمریکا برای استفاده از نفوذ خود در اوپک برای پایین آوردن قیمت نفت پاسخ منفی داد. این موضوع باعث شد تا آمریکا برای پایین آوردن قیمت نفت از او ناامید شده و دستبهدامن عربستان سعودی شود.۱۳۳ از سوی دیگر کارتر فشارش بر روی شاه برای بهبود وضع دموکراسی در ایران را از سر گرفت.۱۳۴ مخالفان شاه این را به عنوان نشانه احتمالی پایان حمایت بیقیدوشرطی که شاه از واشنگتن در تمام این سالها دریافت میکرد قلمداد نمودند.۱۳۵ صرفنظر از اینکه آیا شاه همچنان مورد حمایت غرب بود یا خیر، خود شاه احساس میکرد که دیگر مورد حمایت نزدیکترین متحد خود یعنی ایالات متحده نیست. در واقع او آمریکا را نیز به عنوان حامی روانی خود، در کنار خود نمیدید.۱۳۶ شاه پس از سقوط، برداشته شدن حمایت غرب از حکومت خود را بزرگترین عامل سقوط خود عنوان میکرد و انگیزههای دموکراتیک مردم ایران را نفی مینمود.۱۳۷ به سبب باور ریشهدار شاه به نظریه توطئه، او در تحلیلهای خود به دنبال دستهای خارجی مسبب انقلاب بود و به طور مداوم از دریافت ریشههای واقعی و داخلی نارضایتیها عاجز بود. سرانجام زمانی که احساس نمود آشتی با دشمنان قدرقدرت خارجی ممکن نیست، دلسرد و عصبی گردید و از اداره امور عاجز شد. در واقع اسناد آرشیوهای انگلیس و آمریکا نشان میدهد که تا پایان اکتبر ۱۹۷۸ سیاست این دو کشور بر حفظ نظام سلطنتی بود. تنها از اوایل نوامبر، دو کشور به دنبال راه حلهای جایگزین حل بحران افتادند و از ایده خروج شاه از ایران حمایت نمودند. زیرا آنها به این نتیجه رسیده بودند که شاه دیگر قدرت یا ارادهای برای رهبری ندارد.۱۳۸
از میان نزدیکان عاطفی شاه، ارنست پرون سالها پیش درگذشته بود. اشرف، خواهر دوقلوی او که در نیویورک زندگی میکرد، از نظر انقلابیون چهرهای مخدوشتر از آن داشت که بتواند به ایران بازگردد و به تقویت روحیه شاه کمک کند؛ و از همه بدتر اسدالله علم تنها چند ماه قبل با بیماری سرطانی مشابه خود شاه، درگذشته بود؛ بنابراین سرچشمههای حمایت کننده روانی، یکی یکی او را ترک گفته بودند.۱۳۹
شاه در ماههای آخر دچار تزلزل شخصیت، بلاتکلیفی و عدم توانایی تصمیمگیری بهموقع شده بود.۱۴۰ تمام ارکان جامعه، حول شخص او شکل گرفته بود و با تزلزل شاه تمام این ارکان به هم ریخت. امیرارجمند به دستور شاه به ارتش (به خصوص بعد از واقعه هفده شهریور) در مورد عدم سرکوب مردم اشاره میکند. دستور منع تیراندازی مستقیم ارتش به مردم (که منجر به پیروزی انقلاب با تلفاتی ناچیز شد) و همچنین وسواس شاه در چیدن و انتخاب فرماندهان ارتش بهگونهای که همیشه فرمانبردار او باشند، در نهایت منجر به این شد که در نبود یک شاه تصمیم گیرنده، فرماندهان ارتش فاقد قدرت تصمیم گیری باشند.۱۴۱ سرانجام با بالا گرفتن اعتراضات، شاه در ۲۶ دی ۱۳۵۷ ایران را ترک کرد و در ۲۲ بهمن همان سال انقلاب ایران به پیروزی رسید.۱۴۲
در تحلیلی نهایی، شاه نتوانست به رویاهایش در مدرنسازی ایران برسد زیرا نتوانست ملتش را با خود همراه کند. او «ایزوله» شدن خودخواستهای از مردمش را برگزید. این انزواء افسانه اتحاد شاه و مردم، براساس جذبه معنوی سلطنت را مخدوش و در پایان نابود ساخت.۱۴۳
شاه و فرح لحظاتی پیش از ترک ایران
ساختار شاهمحور قدرت در ارتش ایران و نبود آموزش کافی برای مواجهه با ناآرامیهای مدنی نتیجهای جز فاجعه و خونریزی در پی نداشت. چندین و چند مورد تیراندازی ارتش به سوی مردم اتفاق افتاد که بدترین آن وقایع هفدهم شهریور بود. در این روز که بعدها به نام جمعه سیاه معروف شد، هزاران نفر در میدان ژاله تهران برای یک تظاهرات مذهبی گرد آمدند. وقتی مردم حکومت نظامی را نادیده گرفتند، سربازان به سویشان آتش گشودند که در نتیجه آن بسیاری از مردم کشته و یا به شکل وخیمی مجروح شدند. جمعه سیاه نقشی اساسی در رادیکالکردن جنبشهای اعتراضی داشت. این کشتار فرصت هر گونه مصالحه را کاهش داد، به گونهای که جمعه سیاه، به «نقطهٔ بیبازگشت انقلاب» معروف شد.
سقوط دولت مصدق در سال ۱۹۵۳ میلادی، شروع دوره مطلقگرایانه سلطه شاه بود که سعی مینمود جامعه ایران را همسوی با غرب، و مخصوصاً آمریکا مدرنیزه کند؛ ولی رژیم، خواسته مردم را اشتباه فهمید و با عرضه خود به عنوان دستنشانده آمریکا به غرور ملی لطمه وارد کرد. در نتیجه آن انقلاب رخ داد که در آن اشراف و طبقات غربگرا کنار زده شدند و راهی برای رادیکالیزم مذهبی و سلطه بنیادگرایی دینی باز شد.۱۵۱
مرگ
آرامگاه محمدرضا پهلوی در مسجد الرفاعی قاهره.
محمدرضا پهلوی پس از خروج از کشور در ۲۶ دی ۱۳۵۷ به مصر رفت و در اسوان مورد استقبال رسمی انور سادات، رئیسجمهور مصر قرار گرفت.۱۵۲ سپس از ۲ بهمن مدتی را در مراکش مهمان ملک حسن دوم پادشاه این کشور بود.۱۵۳ با فشار دولت انقلابی ایران و ملاحظات سیاسی دولت مراکش، او مجبور به ترک مراکش شد و در ۱۰ فروردین ۱۳۵۸ به باهاما رفت۱۵۴ که برای مدت موقتی به او روادید گردشگری داده بود. تلاشهای او برای گرفتن پناهندگی سیاسی از انگلستان بینتیجه ماند. با پایان یافتن روادید باهاما، او توانست در ۲۰ خرداد به مکزیک برود.۱۵۵ بیماری او در مکزیک هر روز شدت مییافت اما او بیماری واقعی خود را از پزشکان مکزیکی پنهان میکرد. هرچند پزشک مخصوص او که از پاریس میآمد او را تحت شیمیدرمانی قرار میداد، پزشکان مکزیکی او را برای مالاریا درمان میکردند.۱۵۶
با شدت یافتن بیماری، بر خلاف میل دولتمردان آمریکا او توانست اجازه ورود به آمریکا بیابد. او در ۳۰ مهر به آمریکا رفت۱۵۷ و برای درمان پزشکی در بیمارستان نیویورک بستری شد. او همچنین چند بار مجبور شد بصورت پنهانی به مرکز سرطان مموریال اسلون-کترینگ برود. محمدرضا پهلوی پس از خروج از بیمارستان نخست در ۱۱ آذر به مرکز پزشکی ویلفورد هال در پایگاه نیروی هوایی لاکلند در تگزاس،۱۵۸ سپس در ۲۴ آذر به پاناما۱۵۹ و در ۳ فروردین ۱۳۵۹ (۲۳ مارس ۱۹۸۰) به مصر رفت۱۶۰ و دستِآخر انور سادات به او پناهندگی داد.۱۶۱
مدت کوتاهی پس از ورود وی به مصر، پزشکان معالج طحال او را خارج کردند. سرطان او در وضع پیشرفتهای بود و پایان کار وی نزدیک بود. سرانجام در ساعت ۹:۴۵ دقیقه روز ۵ مرداد ۱۳۵۹ خورشیدی، محمدرضا پهلوی در ۶۱ سالگی در قاهره درگذشت. سید طالب رفاعی، روحانی شیعه عراقی و از مؤسسان حزب الدعوه عراق بر او نماز گذارد۱۶۲ و جسد وی در مسجد الرفاعی، پس از یک مراسم رسمی خاکسپاری شد.۱۶۳
موردهای مرتبط
اقدامات صنعتی-اقتصادی شاه
نوشتار اصلی: اقدامات محمدرضا پهلوی
محمدرضا شاه تمام وجهه و نظام پادشاهی خود را بر روی خارجساختن ایران از رده کشورهای توسعهنیافته و وارد شدن به رده کشورهای تازهصنعتیشده مانند کره جنوبی خرجنمود. او تلاش میکرد تا ایران را بهسوی «تمدن بزرگ» هدایت کند، اصطلاحی که در سال ۱۹۷۲ ابداع شد. توسعه اقتصادی یک استراتژی کلیدی در جهت نیل به این مقصود بود.۱۶۴ این رضاشاه بود که سیستم آموزشی و قضایی سکولار بهوجود آورد، اولین قدمها بهسوی بهبود آزادی و بهبود حقوق زنان را برداشت، زیرساختهای یک کشور صنعتی را بنیان نهاد و سنگبنای یک سیستم بهداشت عمومی را گذاشت. محمدرضاشاه سیاستهای مدرنسازی پدرش را دنبال نمود و توسعه بخشید. این توسعه در قالب موضوعاتی چون مبارزه علیه بیسوادی، ارائه سرویسهای بهداشتی و آموزشی برای نقاط روستایی، افزایش حقوق زنان، آزادسازی روستاییان از قید نظام قدیمی اربابرعیتی و بهوجود آوردن یک قشر متوسط متخصص از تکنوکراتها و بروکراتها (که بیشتر آنها در غرب تحصیل کرده بودند) بود. از دید توسعه اجتماعی شاه یک انقلابی بود اما هر چقدر که سیاستهای او انقلابیتر میشد، مخالفت علما و سایر گروههای ذینفع بیشتر میشد. با این وجود اصلاحات سیاسی شاه بسیار عقبتر از اصلاحات اجتماعی ایران بود.۱۶۵ شاه مردمسالاری را برای ایران تجویز نمیکرد و آن را یک مانع در برابر توسعه میدانست. او اعتقاد داشت که یک حکومت استبدادی مانند حکومت پدرش برای کشور مفیدتر است.۱۶۶ شاه حداقل در ۱۶ سال پایان پادشاهیاش، تصمیمگیرنده نهایی برای تمام تصمیمات کلیدی کشور بود.۱۶۷
بازدید رسمی از پالایشگاه آبادان
سال درآمد نفتی
(میلیون دلار) درصد درآمد نفتی در
تامین درآمدهای ارزی۱۶۸
۳۳–۳۴ ۳۴٫۴ ۱۵
۳۵–۳۶ ۱۸۱ ۴۳
۳۷–۳۸ ۳۴۴ ۶۰
۳۰–۴۰ ۳۵۹ ۶۰
۴۱–۴۲ ۴۳۷٫۲ ۷۰
۴۳–۴۴ ۵۵۵٫۴ ۷۶
۴۵–۴۶ ۹۶۸٫۵ ۶۵
۴۷–۴۸ ۹۵۸٫۵ ۵۳
۴۹–۵۰ ۱۲۰۰ ۵۴
۵۱–۵۲ ۲۵۰۰ ۵۸
۵۲–۵۳ ۵۰۰۰ ۶۶
۵۳–۵۴ ۱۸۰۰۰ ۷۲
۵۴–۵۵ ۲۰۰۰۰ ۷۲
طی دوران حکومت محمدرضا، ایران به چهارمین تولید کننده نفت و دومین صادر کننده بزرگ آن تبدیل شده بود. بر اساس موافقت نامه ۱۹۵۴/۱۳۳۳ کنسرسیوم نفت، سهم ایران از درآمدها به ۵۰ درصد رسید، اما بخش اساسی این افزایش بر اثر جنگ ۱۳۵۲/۱۹۵۴ اعراب و اسرائیل و چهار برابر شدن قیمت بینالمللی نفت بود که باعث شد کشورهای عضو سازمان نفت (اوپک) از این امتیاز بهرهمند شوند. بدین ترتیب درآمدهای نفتی ایران از مبلغ ۳۴ میلیون دلار در سالهای ۳۳–۳۴ شمسی به ۵ میلیارد دلار در سالهای ۵۲–۵۳ و حتی ۲۰ میلیارد دلار در سالهای ۵۴–۵۵ شمسی افزایش یافت. نفت طی این ۲۳ سال، ۵۵ میلیارد دلار نصیب ایران کرد. طی این سالها، به طور متوسط بیش از ۶۰ درصد درآمد دولت و ۷۰ درصد از درآمد ارزی سالانه این منبع تأمین میشد.۱۶۹
الگوی توسعه مورد نظر رژیم (تئوری اقتصادی رشد قطرهای) به طور اجتناب ناپذیری شکاف بین گروههای دارا و ندار را وسیعتر کرد. استراتژی رژیم سرازیر کردن ثروت نفتی به سوی نخبگان وابسته به دربار بود که بعدها کارخانهها، شرکتها و واحدهای گشت و صنعتی متعددی را تأسیس کردند. ثروت به لحاظ نظری به صورت قطرهای به پایین جریان مییافت، اما در عمل در ایران همانند بسیاری از کشورها، همچنان به بالا چسبیده بود و مسیرش به سوی ردههای پائین تر نردبان اجتماعی روز به روز کمتر میشود. ثروت، همانند یخ در آب گرم، در فرایند دست به دست شدن، ذوب میشد و نتیجه آن نیز چندان تعجب آور نبود. در دهه ۱۹۵۰/۱۳۳۰ ایران یکی از مشکل دارترین کشور جهان سوم به لحاظ توزیع نابرابر درآمدها بود. اما بنابر گزارش سازمان بینالمللی کار در دهه ۱۳۵۰/۱۹۷۰، به یکی از بدترین کشورهای جهان تبدیل شد. در خصوص توزیع درآمد، شواهد قطعی در دسترس نیست، اما بانک مرکزی ارزیابی را دربارهٔ هزینه خانوارهای شهری در سالهای ۱۳۳۸–۳۹ و سالهای ۱۳۵۲–۵۳ انجام داده است. مطابق این ارزیابی در سالهای ۳۸–۳۹، ۳۵٫۳ درصد از مجموع هزینهها مربوط به ۱۰ درصد بالایی ثروتمندها و تنها ۱٫۷ از هزینهها مربوط به ۱۰ درصد گروههای بسیار فقیر بود. ارقام مربوط به سالهای ۵۲–۵۳، وضعیت وخیم تری را نشان میدهد. بر مبنای این بررسی، ۳۷٫۹ درصد هزینهها مربوط به دهک بالایی جمعیت ثروتمند کشور است در حالی که این رقم برای ۱۰ درصد پائین فقیر، ۱٫۳ درصد بوده است. بر اساس یکی از اسناد فاش شده سازمان برنامه و بودجه سهم درآمدی ۲۰ درصد جمعیت ثروتمند شهری در سال ۱۳۵۲ و ۱۳۵۴ از ۵۷ درصد به ۶۳ درصد افزایش یافته است. مطابق این سند شکاف بین میزان مصرف جمعیت شهری و روستایی به شکل قابل توجهی وسیع تر شده بود. این نابرابریها به ویژه در تهران کاملاً محسوس بود. ثروتمندان شهر در کاخهای منطقه شمالی شهر زندگی میکردند در حالی که فقرا در آلونکهای حلبی آباد بدون هیچ گونه امکانات عمومی - به ویژه یک سیستم حمل و نقل مناسب - به سر میبردند. شایع بود که یکی از افراد خانواده سلطنتی در خصوص ترافیک تهران گفته بود: «اگر مردم حوصله ترافیک ندارند، چرا هلیکوپتر نمیخرند؟» به بیان یکی از نشریات پنتاگون، رونق درآمد نفت نابرابری و فساد را به یک نقطه جوش رسانده بود.۱۷۰
خانواده
محمدرضا پهلوی در کنار فرزندانش در کاخ سعدآباد
در میان اعضای خانواده، اشرف نزدیکترین شخص به محمدرضا بود.۱۷۱ همچنین محمدرضا تا پایان عمر رضاشاه، رابطه خود را با پدرش حفظ کرد. با اینحال محمدرضا آنچنان تحت تأثیر هیبت پدرش بود که بارها و در کتابهای گوناگون خود به هیبت او اشاره کردهاست.۱۷۲ او مجموعاً چهار خواهر و شش برادر داشت که فقط با شمس، اشرف و علیرضا مادر مشترک (تاجالملوک) داشت.۱۷۳ فرزندان او شهناز (از فوزیه)، رضا، فرحناز، علیرضا و لیلا (از فرح) بودند که در این میان رضا به ولیعهدی رسید.۱۷۴ علیرضا و لیلا سالها پس از مرگ شاه خودکشی کردند.۱۷۵
همسران
نوشتارهای اصلی: فوزیه و محمدرضا پهلوی، ثریا اسفندیاری و فرح پهلوی
ازدواج با فوزیه
ازدواج با ثریا
ازدواج با فرح
زمانی که محمدرضا به ۲۰ سالگی رسید، پدرش تصمیم گرفت تا وی ازدواج کند. ابتدا پرنسس اینگرید از سوئد (بعدها ملکه دانمارک) و سپس یک دختر ایرانی از خاندان قاجار برای او درنظر گرفته شدند؛ ولی او در سال ۱۳۱۸ خورشیدی، با فوزیه فؤاد، خواهر ملک فاروق پادشاه مصر در کاخ عابدین قاهره ازدواج کرد. گفته میشود که این ازدواج را مصطفی کمال آتاترک به رضاشاه پیشنهاد کردهاست. این ازدواج مغایر اصل ۳۷ قانون اساسی مشروطه بود که بر طبق آن، ملکه ایران باید ایرانیالاصل باشد. به همین دلیل، مجلس ایران قانونی را از تصویب گذراند که فوزیه را «ایرانیالاصل» اعلام میکرد.۱۷۶
روشن است که فوزیه، انتخاب محمدرضا نبود. فوزیه اگرچه زیبا بود، ولی سرد و دستنیافتنی بود. در آغاز، محمدرضا ناگزیر به پذیرفتن فوزیه به عنوان همسرش بود، ولی بعد از تولد دخترشان شهناز و پس از تبعید رضاشاه و آغاز پادشاهی محمدرضا، این اجبار رفع شد. با اینحال وقتی فوزیه به تنهایی به مصر رفت و محمدرضا را ترک کرد، او بیشترین تلاش ممکن را کرد تا فوزیه را بازگرداند. نامهها و سفرای زیادی نزد او و برادرش ملک فاروق به مصر فرستاد؛ ولی این تلاش بیفایده بود و آنان ۳ سال بعد از هم جدا شدند.۱۷۷
پس از طلاق از فوزیه، او پادشاهی مجرد بود. به گفته اشرف: «دخترها را برای او میآوردند، ولی او عاشق هیچکدام از این دخترها نمیشد. دخترها در لحظه ملاقات فکر میکردند که او دوستشان دارد؛ ولی این خیال خامی بیش نبود.» این نوع رابطه سطحی با دخترانی از این قبیل، به تدریج یکنواخت و کسلکننده شد.۱۷۸
محمدرضا ۷ سال پس از آنکه از فوزیه جدا شد، با ثریا اسفندیاری بختیاری ازدواج کرد. ثریا زنی بود که محمدرضا واقعاً عاشقش بود. به گفته اشرف: «شاه عاشق ثریا بود و اگر ثریا میتوانست برای او جانشینی بیاورد، آنان هیچگاه از هم جدا نمیشدند».۱۷۹ در آن زمان جانشینی مسئله مهمی بود و محمدرضا ناچار از ثریا جدا شد.۱۸۰
سومین همسر محمدرضا، فرح دیبا بود. او فرزند یک افسر ارتش بود. پدرش زمانی که فرح خیلی کوچک بود درگذشته بود. وی دانشجوی معماری در پاریس بود. خانواده او وضع مالی رضایتبخشی نداشتند. شهناز و شوهرش اردشیر زاهدی کسانی بودند که او را برای ازدواج به شاه معرفی کردند. پاسخ شاه به زاهدی چنین بود: «مجبورم به خاطر کشورم ازدواج کنم. پس چه بهتر که با کسی ازدواج کنم که دختر و مادرم هم او را پسندیدهاند.» اینبار شاه همسری غیرفعال نمیخواست و فرح هم چنین نبود.۱۸۱
شاه یکبار در مصاحبهای به اوریانا فالاچی گفته بود۱۸۲ که «در زندگی یک مرد، زن، به حساب نمیآید، مگر آنکه زیبا و جذاب بوده و خصوصیات زنانه خود را حفظ کرده باشد.»یادداشت ۷ اگرچه او بعدها در مصاحبه دیگری به باربارا والترز گفت۱۸۳ که دقیقاً همین کلمات را به کار نبردهاست.یادداشت ۸
به هرحال، برخی از دوستان نزدیک وی مانند اسدالله علم، به درخواست او ملاقاتهایی را با دخترانی ترتیب میدادهاند. ملاقاتهایی که همیشه شامل روابط جنسی نبودهاست.۱۸۴
دوستان
دوستان نزدیک دوران کودکی او را حسین فردوست (فرزند یک درجهدار جز) و مهرپور تیمورتاش (فرزند وزیر دربار) تشکیل میدادند. از این میان، محمدرضا به فردوست علاقه زیادی داشت. زمانی که در ۱۲ سالگی محمدرضا را برای ادامه تحصیل به سوئیس فرستادند، به اصرار او فردوست نیز وی را همراهی کرد.۱۸۵
ارنست پرون نیز یکی دیگر از دوستان نزدیک محمدرضا بود که در سوئیس با ولیعهد آشنا شد و با او به ایران بازگشت.۱۸۶ از حدود سال ۱۹۳۵ میلادی اولین اشارات به دوستی محمدرضا با ارنست پرون (پسر باغبان مدرسه لهروزه) در اسناد رسمی وجود دارد. پرون آشکارا همجنسگرا و با اعتقادات شدید کاتولیک بود و یکی از بحثبرانگیزترین شخصیتهای اطراف محمدرضا بود که نقش مهمی در زندگی وی داشت.۱۸۷ محمدرضا به مدت نزدیک دو دهه تقریباً هر روز پرون را ملاقات میکرد. اما چند ماه پس از سرنگونی مصدق در سال ۱۹۵۳ و زمانی که دوستی با پرون باعث به وجود آمدن دردسرهای سیاسی برای او شد، او به یکباره تمام تماس خود را با پرون قطع کرد.۱۸۸ نقش پرون در زندگی محمدرضا هیچگاه مشخص نبودهاست. دشمنان محمد رضا پهلوی همیشه علاقه داشتهاند تا این رابطه یک نوع رابطه همراه با «تعهد» نشان بدهند و سایرین نیز سعی داشتهاند انتخاب این دوست عجیب توسط محمدرضا را با استفاده از تئوریهای روانشناسی توجیه کنند.۱۸۹
حلقه دوستان نزدیک محمدرضا پهلوی در دوران بزرگسالی نیز چندان بزرگ نبود. یحیی عدل جراح معروف و عبدالکریم ایادی دو تن از دوستان نزدیک محمد رضا بودند. بخشی از دوستان او، از طریق حلقه اشرف به شاه نزدیک شدند و گروهی نیز به وسیله فرح به وی معرفی شدند. زمانی که فرح وارد دربار شد، گروه زیادی از دوستان و اقوام خود را نیز، به دربار وارد کرد. بعضی از آنان پیش از ورود به دربار، از منتقدان حکومتش بودند
